✍️حسین یزدی
مصطفی تاجزاده را میتوان تحلیلگری با خطاهای بزرگ نامید.
او به لطف انتقادات تند و تیز و حملات شدید به اصولگرایان و حتی تحمل چندین سال حبس پس از انتخابات ۸۸ شانس آن را داشته است که تبدیل به واتسلاف هاول ایران بشود و رهبری جریان اپوزیسیون درون کشور را به دست بگیرد اما با تحلیلهای خطی و با خطاهای بزرگ این شانس را از خود گرفته است.
او در در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ به رهبران اصلاحطلبان گفت ما چوبی خشک را هم به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری معرفی کنیم رأی خواهد آورد و اتفاقا آن انتخابات به اصلاحطلبان نشان داد که مردم مطیع و فرمانبر هیچ جریان سیاسی نیستند.
مصطفی تاجزاده در سال ۹۲ و در حالی که جوانان اصلاح طلب طراحی یک انتخابات بزرگ برای احیای جریان اصلاحات را کرده بودند و در زمانی که محبوس در میان دیوارهای زندان بود و از فضای سیاسی کشور دور بود با شرکت در انتخابات مخالفت کرد البته در روزهای آخر دست از مخالفت برداشت و در انتخابات شرکت کرد.
و اکنون در حالی که تحلیلگران سیاسی معتقد هستند نهادهای انتخابی در ایران فاقد قدرت لازم برای اداره دموکراتیک کشور شدهاند و به نوعی مجلس و دولت در جایگاه واقعی خود نیستند، او این روزها کمپینی را رهبری میکند که تنها مشکل امروز ایران را نظارت استصوابی معرفی میکند و حتی میگوید اگر نظارت استصوابی حذف نشود نظام مستقر شبیه به داعش خواهد شد در حالیکه مشکلات در ایران مدت زمانی هست که از بحث نظارت استصوابی عبور کرده است و امروز باید جنگید برای احیای جمهوریت به کما رفته و بازسازی نهادهای انتخابی که ضربات بزرگی خوردهاند و همچنین تاجزاده باید بداند امروز مردم اصلاحطلبان را به سیاسیون منفعت طلب و سهم خواه و عاشقان پست و مقام میشناسند که اصلاحات و دموکراسی تنها برای آنها یک شعار انتخاباتی هست که حتی معانی آن را هم نمیدانند.
اما مساله دیگر که باعث میشود مردم به سخنان تاجزاده باور نداشته باشند این است که او به طور مرتب به جریانهای مقابل اصلاحطلبان حمله میکند اما هرگز حاضر به نقد اصلاحطلبان که این روزها تفاوت بسیاری با اصولگرایان ندارند نیست و این نوع رفتار باعث شده است که او تبدیل به دستگاه پروپاگاندای یک جناح سیاسی بشود تا سیاستمداری دموکرات ، دلسوز مردم و مصلح!
تاجزاده اگر میخواهد مرد دموکراسیخواه ایران باشد باید ابتدا دو دهه رهبری بدون تغییر جریان اصلاحات که در حال تبدیل شدن به یک فرقه است را به نقد بکشد و از او سوال کند که چرا اعضای شورای عالی را خود انتخاب میکند و یا چرا اجازه داده است فرزندش بدون سابقه سیاسی معاون سیاسی بزرگترین حزب اصلاحطلب شود و سپس او را همچون خواهرانش برای زندگی بهتر رهسپار غرب کرده است ؟ و یا بپرسد چرا برای او نظام بیش از مردم اولویت دارد؟
و سپس به سراغ نزدیکترین رفقایش برود و نقادانه آنها را مورد خطاب قرار دهد که چرا به صندلیهای کم اهمیت حزبی هم میچسبید و چرا در حالیکه هدف شما از سیاست بردن منفعت برای خود و فرزندانتان بوده است از مردم سوء استفاده کردید و به آنها وعده اصلاحات و دموکراسی را دادید در حالیکه هرگز نگفتید که چه چیزی را میخواهید اصلاح کنید و چه برنامهای برای تغییرات دارید و مردم خوشبینانه به شما اعتماد کردند و شما پاسخ اعتماد آنها را با زندگی مرفه خود دادید!
تاجزاده باید به این درک برسد که اهمیت اپوزیسیون کمتر از حکومت نیست و این منفعت ملی کشور است که جریان حاکمش اپوزیسیونی نجیب و با برنامه داشته باشد.
تاجزاده باید درک کند اصلاحات به دست حاکمان انجام میشود و در زمانی که حاکمان انتخاب شده با رای مردم، توان تغییر ندارند باید از مردم خواست تا تحول ایجاد کنند.