صادق زیباکلام در روزنامه شرق نوشت:
?صرفنظر از آنکه دامنه اعتراضاتی که از روز جمعه در مشهد به راه افتاد و در ٧٢ ساعت گذشته برخی از شهرهای دیگر را هم دربر گرفت، تا به کجا ادامه پیدا کند، جریانات سیاسی کشور بهویژه اصلاحطلبان را با این پرسش دشوار، اما اساسی روبهرو کرده که باید موضعگیری آنها در قبال این اعتراضات چه باشد؟
?اصلاحطلبان باید چه رویکرد و موضعگیریای در قبال اعتراضات چند روز گذشته اتخاذ کنند؟ دشواربودن پاسخ این پرسش، باعث شده اصلاحطلبان ترجیح بدهند سکوت کنند؛ چون هر پاسخی که بدهند، آنها را با دستهای از دردسرها روبهرو خواهد کرد. اگر از اعتراضها جانبداری نکنند، درست است که از واکنشهای احتمالی مسئولان مصون میمانند اما در مقابل با شماتت و اعتراض جدی معترضان روبهرو خواهند شد. تا همینجا هم معترضان فاصله معناداری با اصلاحطلبان و شعارهایشان داشتهاند. بهعلاوه به نظر میرسد سرخوردگی آنها از اصلاحطلبان و دولت دکتر روحانی، به هماناندازه اصولگرایان باشد. در نتیجه حمایتنکردن از معترضان، صرفا بر سرخوردگی آنها از اصلاحطلبان خواهد افزود. ملاحظات سیاسی به کنار، پرسش اساسی آن است که اصلاحطلبان از منظر منافع ملی باید چه موضعگیریای داشته باشند؟
?به نظر میرسد با اندکی تسامح، بتوان گفت که تعدادی از آنها جوانان دهههفتادی هستند که به جز یأس و سرخوردگی احساس دیگری ندارند. ارتش بزرگ لیسانسهها و فوقلیسانسهای بیکار که بسیاری هم تعلق به اقشار و لایههای کمدرآمد جامعه دارند، به نظر میرسد هسته اصلی را تشکیل میدهند. آنها نهتنها از اصولگرایان ناامید شدهاند، بلکه همانطور که پیشتر اشاره شد، از اصلاحطلبان هم مأیوس شدهاند. به نظر میرسد تیر خلاص هم از امیدنداشتن به آینده اقتصادی از سوی دولت دوازدهم به آنها شلیک شد. بسیاری از این جوانان با هزاران انتظار و آرزو در انتخابات اردیبهشت شرکت کرده و نام روحانی را روی برگههای رأی نوشتند؛ اما با بهراهافتادن امواج «عبور از روحانی» نهتنها از رئیسجمهور گلهمند هستند، بلکه احساس میکنند از سوی روحانی و اصلاحطلبانی که مردم را ترغیب به شرکت در انتخابات میکردند، به بازی گرفته شدهاند.
?شاید از این بابت است که نهتنها در شعارهایشان خیلی از شعارهای اعتراضی سالهای پیش به چشم نمیخورد، بلکه همانطور که پیشتر هم گفتم، بهصراحت شعار عبور از اصلاحطلبان را میدهند. مأیوس از اصولگرایان، ناامید از اصلاحطلبان و سرخورده از روحانی، آنها شعارهای جدید میدهند. اتفاقا ایندست شعارهایشان بیش از آنکه واقعا نماد طرفداری از گذشته باشد، صرفا نشاندهنده عصبانیت از وضعیت فعلی است؛ والا اگر گذشتگان توانسته بودند شیوه مطلوب مملکتداری را در ایران معاصر پدید آورند، نه انقلاب مشروطه به وقوع میپیوست و نه انقلاب اسلامی در سال ۵٧.
?همه اینها را گفتم که بگویم سرخوردگی معترضان را کاملا درک میکنم؛ اما با وجود همه اینها، نمیتوانم مسیر معترضان را تأیید کنم. میدانم این تأییدنکردن و همراهینکردن با راهی که میروند و شیوهای که برای بروز اعتراضهای خود برگزیدهاند، چقدر اسباب بغض و نفرتشان از نگارنده یا اصلاحطلبان دیگری که به رفتار خیابانی آنها اعتراض دارند، خواهد شد؛ اما نمیتوانم با مسیر اشتباهی که فرزندانم از فرط سرخوردگی از شرایط برگزیدهاند، به واسطه خوشایند این گروه یا آن تفکر موافقت کنم.
?همه سخن نگارنده با معترضان، تکرار همان موضع است که مشکل یا گمشده همه ما، کمرنگبودن نهاد دموکراسی در جامعه ماست؛ اما مسیری که برای نشاندادن اعتراضها انتخاب شده، نهتنها ایران را به سوی دموکراسی نمیبرد، بلکه با کشاندن پای نیروهای دیگر به میان، باز یک گام دیگر به عقب خواهیم رفت و این تکرار همان تراژدی «قبضوبسط دموکراسی» در تاریخ معاصر ما خواهد بود. نمیدانم این تجربه تلخ تاریخی را چندبار باید تکرار کنیم؟