این روزها، که به ۱۳ آبان و شروع موج جدید تحریمها از سوی امریکا نزدیک میشویم، شایسته است که نکاتی را در خصوص «نحوه مقابله ما با تحریمها» در دستور کار خود قرار دهیم. اگر در اداره کشور «مسائل بنیادین توسعه» مورد بیتوجهی قرار گیرد، بیشک با بیثباتی مستمر مواجه خواهیم شد. آنچه که بین سه دهه گذشته در اقتصاد سیاسی ایران مشاهده میشود، بهترین گواه برای این مسأله است که وقتی ما مسائل بنیادی را نمیبینیم و به امور روزمره دلخوش میکنیم، یکباره بعد از سه دهه با طیف بسیار متنوعی از بحرانهای کوچک و بزرگ روبهرو میشویم. سرگیجهای که این روزها در مدیریت اقتصادی کشور مشاهده میکنیم در واقع بازتاب آن سهلانگاریهای جدی گذشته است.
بنابراین، شناخت «بنیانهای اندیشهای وضع موجود» از حیاتیترین مسائل امروز ما است. تا زمانی که جسارت روبهرو شدن با واقعیتهایی چون «قاعده توزیع منافع در ایران» را پیدا نکنیم، نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که از این شرایط سرگیجهآور اقتصادی خارج شویم. برای اینکه این شناخت عالمانه اتفاق بیفتد، نخست باید آن بنیانهای اندیشهای را شناسایی کنیم.
وجه دیگر مواجهه ما با تحریمهای امریکا این است که شناخت هرچه دقیقتری از اهداف و ترفندهای طرف مقابل داشته باشیم. در حالی که به نظر میرسد ما در این زمینه بیشتر با شعار و تبلیغات روبهرو هستیم تا مواجهه خردورزانه. اما وجه سوم این است که برنامهای هدفمند برای خروج از این اوضاع اقتصادی در دستور کار داشته باشیم.
اگر بخواهیم مسأله تحریمهای امریکا را مورد تأمل قرار دهیم، نخستین گام، شناخت راهبرد حریف است. در مسیر این شناخت، میتوانیم راهبرد کلی آنان را که «مواجهه با ما» بوده است، به راهبرد مقطعی آنان که «تحریمها» است، تبدیل کنیم. برای فهم راهبرد کلی آنان، میتوانیم از زمانهای خیلی دورتر شروع کنیم؛ از موج اول انقلاب صنعتی تا امروز، کارهای برجسته و ممتازی که درباره چرایی تداوم توسعه نیافتگی در ایران صورت گرفته است که در بهترین شکل ذیل مفهوم «رشد اقتصادی» در شرایط نیمهاستعماری قابل توضیح است. «نیمهاستعماری» تلقی کردن یعنی تحمیل نظاموار و نهادمند بلاتکلیفی برای اداره کشور و به لحاظ مفهومی رشد اقتصادی در شرایط نیمهاستعماری، یعنی ما از نیمه دوم قرن ۱۸ شرایطی را تجربه کردیم که طی آن از یک طرف تمام هزینههای یک کشور مستقل را میپردازیم اما قادر نیستیم که از فرصتهای این استقلال استفاده کنیم و بهطور همزمان تمام هزینههای یک کشور مستعمره را هم میپردازیم! این، دقیقاً آن چیزی است که شاهبیت «حرکت راهبردی امریکا در برابر ما» را به نمایش میگذارد. اگر بخواهید بدانید که این راهبرد هنوز هم تغییر نکرده است، مناسبترین منبع، کتاب اخیر «هِنری کسینجر» تحت عنوان «استراتژی امریکا در قرن بیستویکم» است.
اما برای درک «راهبرد مقطعی امریکا» بهترین اثر در دسترس همگان، کتاب «ریچارد نفیو» بهنام «هنر تحریمها» است. او بهعنوان طراح تحریمهای ایران تأکید میکند که نباید به ایران مجال مواجهه خردورزانه و مبتنی بر برنامه را داد. یعنی آنقدر مشکلات کوچک و بزرگ برای ایران ایجاد شود که ما دچار سرگیجه شده و به هر خواستهای از امریکا تن دهیم.
نکته دیگری که در این کتاب بهعنوان «راهبرد مقطعی امریکا در مواجهه با ایران» برجسته شده، این است که امریکا از طریق بازکردن راههای «غیرتوسعهگرا» و «مصرفگرا»، منابع ارزی کشورمان را تحلیل برد. برداشت آنان این است که با همه انعطافناپذیری که نظام تصمیمگیری و اجرایی در کشور ما دارد، «منابع ارزی» مهمترین عامل انعطاف دادن به ما برای مواجهه با بحرانها و شوکهای ناگهانی برونزا است.
نفیو معتقد است که اتخاذ این شیوه برای امریکا دو کارکرد کلیدی ایجاد میکند؛ نخست اینکه، فرصتهای شغلی مولد را از اقتصاد ما دریغ خواهد کرد و ما را هم از نظر «مشروعیت» و هم از نظر «کارآمدی» متزلزل میکند. محور دیگر بحثش این است که این کار وابستگیهای ذلتآور ما به دنیای خارج را افزایش میدهد. بنابراین، ما مستعد دادن امتیازهای بیشتری خواهیم شد!
محور سومی که در کار نفیو برجسته میشود به حداقل رساندن انگیره و امکان سرمایهگذاری مولد در حیطههایی است که از نظر بقا و بالندگی برای کشور ما حیاتی است. به نظر میرسد بهخاطر ناآگاهی در بسیاری از جهتگیریهایی که مدیریت اقتصادی ما دارد، پاس گل به طرف مقابل میدهیم و گویی تحقق طراحیهای آنان را تسریع میکنیم.
اما فراغ از شناخت راهبرد حریف، اگر بخواهیم روی محور دیگری که به خودمان بازمیگردد، تمرکز کنیم باید بپرسیم که چرا اینگونه شدیم و چه کار کنیم که از این ملاحظهها خارج شویم؟
معتقدم در سطح نظری باید «بلوغ فکری» حاصل شود، که عنصر بیرونی، عنصر تعیینکننده نیست. ما با یک «خلأ معرفتی جدی» در زمینه شناخت مسائلمان روبهرو هستیم و بههمین خاطر در مواجهه با عامل بیرونی همواره افراط و تفریط را تجربه میکنیم. یکی از استراتژیستهای برجسته ژاپنی در عصر میجی میگوید متغیرهای بیرونی در کنترل ما نیستند و ما نمیتوانیم به آنان رهنمود دهیم که مطابق میل ما خود را تنظیم کنند.
یکی از رموز توسعه ژاپن این است که «عنصر اندیشهای» درباره طرز مواجهه با عامل بیرونی را حدود ۷۰ سال پیش صورتبندی نظری کردند و ما هنوز داریم توهم آلود و افراطی و تفریطی در این زمینه برخورد میکنیم. بنابراین، باید متوجه باشیم که این ما هستیم که تعیین میکنیم طراحیهای بیرونی چقدر با موفقیت روبهرو شود و چقدر با شکست.
اینجا است که باید پرسید ما چه راهبردهایی را اتخاذ کردیم که تا این حد آسیبپذیر شدهایم و مهمتر از همه این است که در ساختار رسمی تصمیمگیری کشور چه برنامه و تمهیداتی اندیشیده شده است؟
گزارشهایی که در این زمینه توسط سازمان برنامه و بودجه تهیه شده، چه از نظر شکلی و چه محتوایی رضایتبخش نیست و اگر کسی بخواهد به کشور کمک بایسته کند، در وهله نخست متقاعد کردن آنان به این ضعف اندیشهای است که در بخشهای اجرایی و تصمیمگیری وجود دارد و در مرتبه بعدی ارائه ساز و کارهایی برای عملیاتی کردن تربیت فکری آنان است.
بازبینی تجربه اتحاد جماهیر شوروی در فرآیند سقوطش بسیار میتواند برای ما قابل تأمل باشد همچنین تجربه بهار عربی هم برای ایران حاوی عبرتهای بسیاری است. محور بعدی این است که ما یک تجربه تحریم در سالهای ۱۳۹۰ و ۹۱ را هم داریم که باید آن را هم با شفافیت و به دور از ملاحظههای جناحی و با موازین و معیارهای علمی مورد توجه قرار دهیم.
نکته کلیدی این است که از نظر بنیان اندیشهای، آن چیزی که کشور ما را با آنومی اقتصادی و اجتماعی روبهرو کرده است، تن در دادن به «برنامههای تعدیل ساختاری» بوده است و تا زمانی که این بلوغ فکری در سطح نظام سیاستگذاری ما به وجود نیاید، نمیتوانیم از اوضاع و احوال خارج شویم.
معتقدم باید به تحریم به مثابه شوک برونزا نگریست. اما چرا به چنین راهبردی معتقدم؟ پاسخ این است که وقتی دستور کار سازمان ملل برای توسعه پایدار در قرن بیستویکم را ملاحظه میکنید، در خواهید یافت آنچه که در قرن بیستویکم پیشبینی میشود ناظر بر یکسری ویژگیها است که فقط قابلیتهای ارتقا یافته یک کشور، برای بموقع واکنش نشان دادن به شوکهای بیرونی، میتواند نجاتبخش باشد. البته این راهکار ادبیات بسیار وسیعی دارد و به این مورد مختص نمیشود.
هر کشوری اگر بخواهد با «شوکهای برونزا» مواجهه خردورزانه داشته باشد، باید ساختار نهادیاش مهارکننده رفتارهای فرصتطلبانه و برخورداریهای غیر مولد باشد و بنیه تولید صنعتی مدرن را ارتقا دهد و تشویق کند. اعتقاد بر این است که هیچ عاملی به این اندازه، قدرت انعطاف نظامهای ملی را در برابر شوکهای برونزا تقویت نمیکند.