✍️ دکتر مهین برخورداری
خودکشی سهمگینترین روش اعتراضی محسوب میشود. من میروم ولی با دیگران چنین نکنید!
دوسال پیش در یک گروه تلگرامی پرسیده بودند به نظر شما اصلیترین چالش اجتماعی یک دههی آیندهی ایران چه خواهد بود؟ هر کس به نکتهای اشاره کرد. تحلیل من این بود که ما طی دههی آینده با سونامی خودکشی بالاخص در زنان جوان روبروییم.
امروز و بعد از دوسال بیش از آن روز به این آموزه معتقدم. جرقهی این نگاه با خودکشی دو دختر نوجوان از پلی در نزدیکی منزل ما در ذهنم زده شد. وقتی این دختران با خنده و شوخی سرخوشانه به استقبال مرگ از ارتفاع میرفتند. ارتفاعی پست برای نسلی رها! چرا رها؟
از دههی هفتاد به بعد ما با خانوادههایی کم فرزند روبروییم. خانوادههایی که به سنت گذشته؛ پسران بر دختران ارجح نیستند. دختران از آموزش و حقوق یکسان با همتایان پسر خود برخوردارند. مادرانی که خود از فضایی ایدولوژیک، زنستیز و مطیع عبور کردهاند دخترانی پرورش میدهند دردانه، جسور، منتقد و عاری از ذهنیت ایدولوژیک.
کلیشههای دختر نجیب، دختر خوب، دختر مومن رنگ میبازند و عبارات پیشبرندهای مثل دختر باهوش، دختر فعال، دختر تحصیلکرده، دختر توانمند جایگزین آن میشود. این دختران تا در فضای خانه و خانواده کودکی خود را سپری میکنند با مشکلی روبرو نیستند اما پای گذاشتن به نوجوانی که همراه است با اولین لحظات ورودشان به دنیای پر ازدحام و بیرحم اجتماع ناگهان آنان را دچار شوک موقعیت میکند. اجتماعی که حاکمیت ایدولوژیک به وضوح برای زنانگی ارزشی قائل نیست! زن بودگی برابر است با تبعیض، با اجبار به پوشش خاص، به عدم انجام بسیاری از فعالیتهایی که برای پسران عادی است.
اینجاست که تعارض بین واقعیت جامعه با آنچه که آنها میخواهند خود را نشان میدهد.
از این رو دختر نوجوان به زودی با هویت جنسیتی خود دچار مشکل میشود. برخی از دختران جنسیت گریز میشوند. هر نشانهای از زنانگی را در خود محو میکنند. موها را کوتاه میکنند. لباسهای پسرانه میپوشند. فحشهای مردانه میدهند و …. در سوی دیگر دخترانی نیز هستند که میخواهند هم دختر باشند هم از حقوق انسانی برابر برخوردار باشند. اما تازیانهی قدرت بر تن نحیف آنها فرود میآید و تبعیض و بیعدالتی آنها را دچار افسردگی، پوچی و خستگی میکند. نسلی که از علقههای مذهبی، فلسفی و حتی آرمانهای بزرگ رها شدهاست و نمیخواهد به خاطر چرایی زندگی با هر چگونگی بسازد. نسلی که زندگی زمینی میخواهد و اصل لذت و فرصت برایش ارزش است.
این نسل که میخواهد خود برای زندگیاش تصمیم بگیرد هرگز تاب ندارد ببیند که عمرش میرود اما نه بر وفق مرادش!
پس خشم فروخفتهای را که نمیتواند بر سر هیچ کس هوار کند بر تن ناامید و خستهی خود میریزد و خودکشی ترسناکترین نوع خودویرانگری است که آثار تخریبی آن تا مدتها خانواده، همسالان و جامعه را تحت تاثیرات منفی خود قرار خواهد داد. در چنین وضعیت صعبروزی و پریشان عالمی برعهده نظام آموزش رسمی و غیررسمی است که به جای تمرکز بر تستزنی و کنکور ؛ آموزشهای مبتنی بر سلامت روان، تابآوری، تلاش اصلاحگرانه به جای رفتارهای انتحاری و برنامههای مداخلهای برای مهار اضطراب و افسردگی و افزایش شادی را در متن برنامههای درسی، مراکز مشاورهای و اوقات فراغت نوجوانان بگنجاند. چرا که جامعهی ساد و سالم با اهمیتتر از یک جامعهی تحصیلکرده اما افسرده و خشمگین است.