✍️ حسین یزدی
🔹دموکراسی خواهان دهه ۸۰:
روزهایی که سید محمد خاتمی به آخر دوران ریاست جمهوری خود رسیده بود مردم چنان از اصلاحطلبان گریزان شده بودند که حتی یک نفر هم به مقابل مجلس نرفت تا از تحصن و استعفای نمایندگان مجلس ششم دفاع کند و نمایندگان در سکوت ملت رد صلاحیت شدند تا مجلس هفتم به کنترل اصولگرایان درآید و بعد از آن هم اصولگرایان موفق شدند با پیروزی محمود احمدینژاد کنترل دولت را در دست بگیرند تا نه محکمی به بوروکراتهای اصلاحطلب گفته باشند.
چالش اول در میان اصلاحطلبان از آنجا شروع شد که بحث عبور از خاتمی در ابتدای دهه ۸۰ به میان آمد و ابتدا دانشجویان تحکیم وحدت اعلام کردند که دیگر اصلاحات را از طریق کسب قدرت دنبال نخواهند کرد و بعد از مدتی بخشی از روزنامهنگاران اصلاحطلب هم به این جریان پیوستند!
پس از پیروزی محمود احمدینژاد در سال ۸۴ جریان بوروکرات تا توانست به رادیکالهای اصلاحطلب سرکوفت زد که علت شکست اصلاح طلبان و پیروزی احمدینژاد شما بودید که بحث عبور از خاتمی را مطرح کردید و هرگز حاضر نشدند نقش خود را در به بن بست کشیدن اصلاحات بپذیرند.
🔹ظهور بوروکراتها:
در سال ۸۸ نیروهای اصلاحطلب بار دیگر متحد شدند تا دولت را از اصولگرایان باز پس بگیرند اما روند به سمتی رفت که چنین اتفاقی نیافتاد و پس از فشارهای سنگین امنیتی به اصلاح طلبان و به زندان افتادن رهبران این جناح ، بوروکراتها تصمیم گرفتند تا از طریق شرکتهای خصوصی خود و با استفاده از سرمایه و رانتهایی که داشتند همچنان بر ثروتهای خود بیافزایند اما در حالی که همگان تصور میکردند کار جناح اصلاحات بدون رهبران و بوروکراتهای درون حاکمیت تمام است این جوانان و نیروهای رادیکال اصلاحطلب بودند که دست به مقاومتی جانانه زدند و نگذاشتند در غیاب ژنرالهای، این جناح نابود شود و در نهایت هدایت و زعامت نیروهای جوان و ارتباط گیری موثر آنها با مردم و در حالیکه که اکثر رهبران اصلاح طلبان مخالف حضور در انتخابات ریاست جمهوری بودند موجب پیروزی آنها در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ شد اما پس از تشکیل دولت هرگز به این نیروها اجازه فعالیت در دولت داده نشد و بار دیگر بوروکراتها که حالا دیگر پیر و بازنشسته شده بودند دسته دسته وارد دولت شدند بدون آنکه برای آن پیروزی زحمتی کشیده و یا هزینهای داده باشند و کنترل امور اجرایی کشور را در دست گرفتند.
رهبران اصلاحطلبان با پایان محکومیتشان و آزاد شدن از زندان بار دیگر احزاب خود را سازماندهی کردند و به دنبال جذب بروکراتها برای کسب منافع سیاسی و اقتصادی خود رفتند و پیگیری پروژه دموکراسیخواهی را به کنار گذاشتند و آنچه قربانی شد رهبران جوانی بودند که حالا در احزاب مختلف پراکنده شده بودند و نه تنها ارتباطشان با یک دیگر کمرنگ شده بود بلکه اختلافات شدیدی هم بر سر ژنرالهای بازنشسته حزبی خود با یک دیگر پیدا کرده بودند.
و در نهایت پس از پیروزی انتخابات مجلس دهم و شوراهای شهر روستا وجذب بخشی از جریان اصلاحطلبان در شهرداریها مردم شاهد سهم خواهی بخشی از نیروهای این جریان بودند و این مرتبه این جریان بدون هیچ فشار امنیتی در مقابل افکار عمومی در حال زوال است.
بخشی از نیروهای اصلاحطلب که به دنبال پروژه دموکراسیخواهی هستند به این دست از بوروکراتهای سهمخواه لقب استمرار طلب دادند تا بتوانند جریان پاک و دموکراسیخواه را از اتهامات مبرا کنند و عدهای از آنها سکوت کردند و عدهای پایان پروژه اصلاحات از در درون قدرت را اعلام کردند.
🔹چالش دموکراسی خواهان:
اما اکنون بار دیگر چالش دوم یا همان جنگ داخلی در درون جناح اصلاحطلب در حال شعلهور شدن است و زمان آن رسیده است که جریان واقعی اصلاحطلب تکلیف خود را با بوروکراتها مشخص کند وکنترل این جناح را همچون سال ۸۸ به دست بگیرد.
به طور قطع بوروکراتها نه اصلاحطلب هستند و نه تفکرات دموکراسیخواهانه دارند و اصلاحطلبی را تنها یک جریانی میدانند که باید از طریق آن آرای ملت را اخذ کرد و بر صندلیهای قدرت تکیه داد و رقبا نیز بارها تلاش کردهاند تا بوروکراتها را نیروهای واقعی اصلاحطلبان به مردم معرفی کنند و حتی اصولگرایان هم گفتهاند این نیروها را به عنوان اصلاحطلبان وفادار به نظام به رسمیت میشناسند!
🔹وظیفه دموکراسی خواهان در شرایط فعلی چیست؟
دغدغه واقعی اصلاحطلبان دموکراسیخواهی هست و حاکمیت مردم تنها هدف اصلی آنها هست و معتقدند تا زمانی که حاکمیت تبدیل به یک سیستم تمامیت خواه نشده است امکان اصلاحات از درون آن وجود دارد و اکنون که تمامی دربهای اصلاح در درون قدرت بسته شده است باید پروژه اصلاحطلبی را از طریق تودههای اجتماعی به پیش برد و دموکراسی را به عنوان تنها پل نجات و رهایی برای خلاص شدن از فشارهای بیرون و مشکلات درونی به حاکمیت معرفی کرد.
جنگ اقتصادی که غرب به رهبری آمریکا علیه ایران آغاز کرده است از یک تهاجم سنگین نظامی بسیار پر مخاطرهتر و خطرناکتر است چرا که در این جنگ غرب به دنبال آن است که ایران نتواند ارز خارجی به خاک خود وارد کند و از این طریق ارزش پول ملی را تا آنجا که میتواند ساقط کند تا با کاهش ارزش درآمد کارمندان ، کارگران و تجار خردهپا و فشار بر معیشت اکثریت مردم بتواند یک شورش بزرگ داخلی علیه نظام مستقر ایجاد کند ؛ اما بزرگترین قربانی این جنگ مردم هستند و حتی اگر در چنین وضعیتی آمریکا موفق به سقوط حکومت بشود ایران وارد یک دوره از بینظمی و کشاکش داخلی خواهد شد که نه نتیجه و نه مدت زمان آن مشخص است و بهترین راهکار ممکن برای مقابله با این شرایط تغییر قانون اساسی و ایجاد یک نظام دموکراتیک پارلمانی در چهارچوب همین حکومت است و دموکراسیخواهان باید تلاش کنند قبل از آنکه شرایط به یک وضعیت غیر قابل بازگشت تبدیل شود نظام را برای تغییرات اساسی به نفع حاکمیت ملت آماده کنند و لازمه آن این است که این نیروها با شکافت پوسته اصلاحطلبی ابتدا جریان داخلی خود را از وجود استمرارطلبان و بوروکراتهای فاسد پاک و تصفیه کنند و سپس دموکراسی خواهی و حفظ جمهوریت را در دستور کار خود قرار دهند.