✍️ ناصر دانشفر
پیروزی انقلاب ۵۷ میسر نشد مگر بواسطه همراهی قشر متوسط و فرهیخته با توده های فرودست و فقیری که از فاصله بین فقیر و غنی به جان آمده بودند. شرایط محیطی و اجتماعی آن دوران با برهه ای که معجزه هزاره سوم به صدارت رسید مشابهت های فراوانی دارد. ذخایر ارزی ایران بواسطه جهش شش برابری قیمت نفت چنان شده بود که ما به انگلستان و ایتالیا وام می دادیم. سلطان حسن مراکشی، سلطان حسین اردنی و سادات و دهها دیکتاتور دیگر بواسطه بذل و بخشش های محمدرضا خود را مدیون ما می دانستند و سر بر آستان رژیم پهلوی می ساییدند. محمد رضای پهلوی که باد برداشته بود، درس مملکت داری به غرب و سایر ملل جهان می داد. اما در درون سوءمدیریت بیداد می کرد. هویدا می گفت آنقدر پول داریم که نمی دانیم با آن چه کنیم و در همان حال مصوبه دولتش حاکی از عدم تمایل هیئت حاکمه به برق رسانی روستاها حکایت می کرد و آن هم به این دلیل واهی که جامعه روستایی در شرایط کنونی تحمل هضم پیشرفت را ندارد و اگر پای برق به قصبات باز شود مطالباتی رخ خواهد داد که دولت توان پاسخگویی بدان را ندارد. این در شرایطی بود که برای جشن های ۲۵۰۰ ساله بی حد و حصر دلارهای نفتی را بذل و بخشش می فرمودند. فاصله بین اقشار جامعه قابل اندازه گیری نبود، در همین اطراف تهران کومه هایی از مهاجران شکل گرفته بود که ادعای دروازه های بزرگ اعلیحضرت مرغ پخته را نیز به خنده می انداخت. تصلب سیاسی به دلیل خودشیفتگی همایونی راه هرگونه تنفس را بسته بود و جنابشان با تأسیس حزب رستاخیز مملکت خویش را یکپارچه کرده و از مخالفان خواستند که یا به شرایط موجود تن در دهند و یا ترک دیار کنند. داغ و درفش شاهنشاه که جای خود داشت و مردمان از ترس این قدر قدرت برای تشریح جنایت ساواک کتابشان را در ویتنام نام می نهادند.
تطبیق روزگار آنکه نظراتش به حضرت آقا با آنچه گفته شد، کاری سهل و ساده است که برای جلوگیری از اطاله کلام به خواننده واگذار می شود. بدیهی است که نتیجه این دو رخداد یکسان باشد و باید در سالهای ۸۴ تا ۹۲ انقلابی روی می داد که چنین نشد. چراییش آشکار است، احمدینژاد نژاد بر خلاف پهلوی دوم شروع به بذل و بخشش کرد، با حرکت های پوپلیستی توده را فریفت، با وعده آوردن نفت بر سفره مردم و پرداخت یارانه نقدی و مسکن مهر رضایتمندی موقتی را در جامعه ایجاد نمود، اما در سایر موارد شد سلطانی رفتار کرد. به دنبال مدیریت جهان بود، تاسیس هلال شیعه و حمایت از تمامی جنبش های به ظاهر آزادیبخش سرلوحه کارش، بذل و بخشش هایی کرد که محمد رضا باید نزد جنابشان لنگ می انداخت و داخل نیز همان سیاست همایونی یعنی بستن فضای تنفس را پیشه کرد. بدیهی بود که این روال دوام نمی آورد که نیاورد. قبله آمال توده ها با تحمیل هزینه های هنگفت مملکت ویران را تحویل روحانی داد و این اگر کارستان نکرد، الحق در جمع کردن آن وضعیت نابسامان بالنسبه موفق بوده است. همه شاخص ها حکایت از توفیق دولت اعتدال دارد، اما توده گرسنه، بیکار تنها زندگی فلاکت بار خود را می بیند و نه به مقصر این ماجرا می اندیشد و نه کاری با این دو دوتا چهارتا دارد. نداری، بی خانمانی را کنار انبوه اختلاس ها، حقوق های نجومی، سهم های کلان از بودجه و امثالهم می گذارد و به حق در آستانه انفجار قرار می گیرد. او را نمیفهمند و بر زخمهایش مرهم نمی نهند که با سخن گفتن از بالا و رفتار مستکبرانه آتش خشمش را شعله ور تر می کنند. این سینه لبریز از شراره نامردمی ها محمل خوبی برای نابکارانی است که برای برگشتن به کانون قدرت از هر رذالتی فروگذار نمی کنند. اینان به خوبی دریافته اند که دلسوختگان تهیدست کاتالیزور خوبی برای به پیش بردن اهداف کثیف شان می باشند. با فریب و نیرنگ خدعه کردند، خواستند از این واقعیت خودساخته حداکثر استفاده را نصیب خویشتن گردانند. جرقه ای زدند و شاید خود نیز می دانستند که پیامدی جز این ندارد، باور کردنی نیست که اینان بی حساب و کتاب و بدون رصد وضعیت اجتماعی پا به این عرصه گذاشته باشند. شد آنچه نباید می شد و در این میان یک سناریو جذاب برای جبهه اصلاحات تدارک دیدند. پیش خود گفتند که اینان بدون شک وارد بازی خواهند شد و به طرفداری توده مردم پا به میدان خواهند گذاشت و آنگاه حضرات به کارزار با سرکوب همگان نسخه اصلاحات را برای همیشه می پیچند. اما زهی خیال باطل، سران جبهه اصلاحات بازی نخوردند و با اختیار موضعی عاقلانه از این دام جان سالم به در بردند.
دوستانی که اینک جبهه اصلاحات را سیبل کرده و بی هیچ تاملی تا سرحد توان بدان می تازید، بیایید اندکی تامل کنید. اصلاح طلبان چه می توانستند کرد که نکردند؟ از دو حال خارج نبود یا باید بی قید و شرط از حرکت مردمان حمایت می کردند که در این صورت وقوع سه اتفاق بیشتر متصور نیست. اول آنکه این همدلی منجر به سرنگونی رژیم می شد و به ظاهر پیروزی عائد خلق قهرمان ایرانی می گردید، اما آنان که تجربه انقلاب ۵۷ را دارند می دانند که خراب کردن معادل ظفر نیست. تالی تلو این حکومت چیست؟ ما برای روزهای پساپیروزی چه برنامه ای داشتیم؟ تا کی انقلاب؟
رخداد دوم این بود که مردمان و به تبع آن جبهه اصلاحات را سرکوب می کردند و مملکت را یک کاسه، آنگونه که سالها هوایش را دارند. اگر این کنش اجتماعی نتیجه اش این می شد، چه ثمری نصیب توده فقیر که نه مردم ایران می کرد. آیا همین نیم بند ثمره این همه تلاش کوشش، رنج و مشقت یک شبه بر باد نمی رفت؟ تجویز این طریقت با کدام عقل سلیم سازگار است؟
اما سناریو سومی نیز قابل تصور است، ساختن یک سوریه، لیبی و عراق دیگر، به جان هم افتادن خلایق و نابودی سرزمین مادری، آیا اگر پیامد این رویکرد چنین رخدادی باشد، جبهه اصلاحات جز خیانت کرده است؟
اما جبهه اصلاحات و در راس آن خاتمی عزیز عاقلانه ترین رفتار را پیش گرفتند، آری عاقلانه ترین رویکرد را اتخاذ کردند. آنان به استناد بیانیه مجمع روحانیون مبارز و مصاحبه لیدر های این جبهه از حق مردم پشتیبانی کردند آنهم بی قید و شرط، گفتند که اظهار نظر و راهپیمایی طبق اصل ۲۷ قانون اساسی حق مردم است و بدان پای فشردند، و لذا به طور تلویحی بر حق مردمان برای اتخاذ چنین تصمیمی صحه گزاردند، اما از رفتار غیر مدنی و خشن فاصله گرفته و آن را محکوم کردند. این عین صواب است، حرکتی مبتنی بر عقل و درایت.
شوربختانه اینک جبهه اصلاحات بدلیل اتخاذ همین سیاست اصولی مورد هجمه قرار گرفته و دوستان درون سازمانی سخت بر این رویکرد می دارند و برخی آنان را به چوب بریدن از مردم و دست در دست حکومت نهادن می رانند.
عجبا ما چقدر زود فراموش می کنیم، این تاجزاده نبود که برای سرخم نکردن سالها غل و زنجیر را تحمل کرد، این چریک پیر نبود که برای عدم تمکین و اعلام تبری از موسوی سالهای آخرین عمرش را در گوشه محبس گذرانید و با کمری خمیده ترک زندان کرد. این صدها اصلاح طلب نبودند که به ضدیت نظام متهم شده و با پذیرش هزینه های بسیار هرگز حاضر به همکاری نشدند، این چه بی انصافی است که به لحاظ عدم اتخاذ مواضعی نابخردانه همه آن مجاهدتها را هباء منثورا گردانیده ایم. تا کی صفر و صد تا کی با یک نخود سردیمان می کند و با یک مویز گرمی؟
عزیزان یادتان هست زمانی را در شرایط رادیکال وقایع سال ۸۸ خاتمی در پای صندوق رای حاضر شد و ما هر آنچه که در ید قدرتمان بود بر او نثار کردیم، یادتان هست که چه نسبتها که بدو ندادیم و بریدن از او را تنها راه نجات جبهه اصلاحات می دانستیم، یادتان هست که چه دشنام هایی نثارش کردم و چگونه مورد استهزاء قرارش می دادیم. زمان نشان داد که او درست رفته و ما برخطا بودیم و اینک این حقیر اعتقاد راسخ دارد که رویکرد اصلاح طلبان دقیقترین و هوشیارانه ترین سمت گیری پس از انقلاب این جبهه است و به امید خدا منشأ خیر و برکت خواهد شد.
انشاالله