• امروز : جمعه - ۱۰ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 29 March - 2024
4

نگاهی به فیلم ” مالاریا” آخرین ساخته “پرویز شهبازی”

  • کد خبر : 668
  • 15 اکتبر 2017 - 3:20
نگاهی به فیلم ” مالاریا” آخرین ساخته “پرویز شهبازی”

در کمند زلف جان لنون نویسنده: مازیار فکری ارشاد   ” مالاریا” ضعیف ترین فیلم کارنامه پرویز شهبازی است. شهبازی را با نگاه ظریف و رویکرد هنرمندانه اش به معضلات اجتماعی و به ویژه نسل جوان سرگشته و عاصی در جست و جوی هویت می شناسیم. مایه ای که به امضای شخصی پرویز شهبازی بدل […]

در کمند زلف جان لنون

نویسنده: مازیار فکری ارشاد

 

” مالاریا” ضعیف ترین فیلم کارنامه پرویز شهبازی است. شهبازی را با نگاه ظریف و رویکرد هنرمندانه اش به معضلات اجتماعی و به ویژه نسل جوان سرگشته و عاصی در جست و جوی هویت می شناسیم. مایه ای که به امضای شخصی پرویز شهبازی بدل شده و جایگاه این فیلمساز خوش قریحه را در سینمای ایران مشخص می کند. از “مسافر جنوب” تا فیلم همیشه عزیزِ “نفس عمیق” و از ” عیار ۱۴″ تا “دربند” ، شهبازی همواره دستمایه ای کلیشه شده را با دیدگاهی متفاوت از جریان رایج سینمای ایران حکایت کرده است. اما ” مالاریا” گویی در مسیر مخالف حرکت می کند. ششمین فیلم بلند پرویز شهبازی باز هم به سراغ همان ایده های اولیه کهنه و تکراری سینمای اجتماعی ایران رفته ، اما شیوه روایت و نحوه گسترش پیرنگ داستانی همان است که از یک فیلمساز تازه کار انتظار می رود. فیلمساز نوآمده ای که احیانا ذوق زدگی هایی از ساخت فیلم اولش دارد و می خواهد ایده های نامتعارف حاصل از سال ها فیلم دیدنش را در همین فیلم اول خرج کند. ایده هایی که به هیچ وجه در چارچوب قصه نمی نشینند و از بدنه فیلم بیرون می زنند.

جوانانی که ” نفس عمیق” را فیلم نمونه ای نسل خود دیدند و تیره روزی ها و سرگشتگی های خود را با سرنوشت تلخ سعید و منصور و مریم گره زدند اینک به میانسالی رسیده اند. نسلی که “نفس عمیق” را به یکی از مهم ترین کالت های تاریخ سینمای ایران بدل کردند امروز در پیچ و خم روزمرگی گم شده اند. اما شهبازی هنوز هم قصه نسل جوان را روایت می کند. با این تفاوت که جوان امروزی جز یکی دو اشاره کوتاه و گذرا ، نشانه ای از وضعیت زندگی امروزی خود در ” مالاریا” نمی یابد. اگر ” نفس عمیق” و بعد ها ” دربند” فیلم کف همین خیابان ها و کوچه های شهر بی در و پیکر تهران بود ، ” مالاریا” فیلم دفترهای شیک و خوش بو و تمیز و دل باز فرمانیه و قیطریه است. نگاهی دور از واقعیت جامعه و از بالای برج عاج میانسالی یک فیلمساز، که روزگاری حرف و درد نسل جوانش جامعه اش را می شناخت و امروز نگاهی آشفته و مخدوش به واقعیت تکرار شونده سرگشتگی نسل جوان دارد. ” مالاریا” نه فیلم امروز است و نه حرف فردا و نه خاطره دیروز. تنها یک فیلم آشفته و بی سامان است که از هر دری سخنی به میان می آورد و عاقبت دستش به هیچ جای واقعیت بند نیست.

شخصیت های فیلم آدم هایی بی شناسنامه اند. آذرخش کیست؟ به جز بی خیالی مفرط و علاقه به موسیقی و تنهایی اش چه ویژگی در او می بینیم که بشناسیمش؟ قصه جوان های عاشق و ناپخته شهرستانی که در مناسبات پیچیده حاکم بر تهران گم می شوند را در این سینما زیاد دیده ایم. مرتضی و حنا چه ویژگی هایی دارند و واقعا چرا به تهران فرار کرده اند؟ نقش و شان نزول آزاده نامداری و شخصیت تحمیلی دخترعمه آذرخش در فیلم چیست؟ نقشی که هیچ حضور کلیدی و تعیین کننده ای در فیلم ندارد و به راحتی می توانست نباشد و هیچ اتفاقی هم نیفتد. از بازی بد و خام دستانه بازیگرش که بگذریم.

فیلم به شدت مغشوش و پراکنده است و هر لحظه به شاخه ای می پرد. صحنه های جشن هسته ای چه ربطی به بدنه فیلم و قصه اش دارد؟ چقدر امکان دارد یک گروه موسیقی خیابانی با آن شمایل و سبکی که اعضایش دارند ، مقابل تئاتر شهر ترانه پاپ ” خدای آسمون ها” را بخوانند؟ سلیقه این نسل و این قشر هرچه باشد بی تردید این ترانه ای که در فیلم می شنویم نمی تواند باشد. جوانی که دغدغه اش داشتن موی جان لنون است چگونه می تواند چنین سلیقه ای داشته باشد؟ اصلا حکمت شوخی بی ربط و نچسب موی جان لنون چیست؟ صرفا بهانه ای برای آنکه حنا از آن استفاده کند و شب را در یک خوابگاه غیرقانونی مردانه بگذراند؟ آن هم با شمایلی باور ناپذیر که زنانگی هایش را پررنگ تر و توجه ها را بیشتر جلب می کند؟

فیلم مخاطبش را دستکم می گیرد و از ذهنیت های جامعه عقب می ماند. شناخت “مالاریا” از نسل امروز و وابستگی های بیمارگونه برخی به گوشی های هوشمند تلفن های همراه ، به استفاده از قابلیت پخش زنده ویدیو محدود می شود. دغدغه های جوان های سرگشته “مالاریا” دقیقا چیست که هیچ اثری از آن در فیلم نمی بینیم؟ فیلم ارجاعی هم به مولفه های آشنای سینمای شهبازی می دهد. سد امیرکبیر در فیلم های شهبازی به یک نشانه بدل شده است. در “نفس عمیق” محل وعده دیدار منصور و مریم بود و جایگاه مرگ معترضانه شخصیت های فیلم. در “دربند” هم گذری از آن شد تا به یاد مخاطب بیاورد یک نسل قبل تر سرنوشت آدم های سینمای پرویز شهبازی به این مکان گره خورده بود. حالا مرتضی و حنا دست آخر به گوشه ای از این مکان پناه می آورند و پایان بندی فیلم در اینجا رقم می خورد. اما هیچ نشانه ای از صراحت توام با رندی ( که از شهبازی دیده ایم و انتظار داریم) دیده نمی شود. پایان باز ” مالاریا” چه کمکی به ساختار فیلم کرده است؟ به نظر می رسد هیچ. و” هیچ ” چیزی نیست که از پرویز شهبازی انتظار داشته باشیم. مشکل اینجاست که دیگر حضور در جشنواره ونیز هم مخاطب فیلم را مرعوب نمی کند.

 

منبع: سینماهنر

 

لینک کوتاه : https://mobin24.ir/?p=668

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 1در انتظار بررسی : 1انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.